سفارش تبلیغ
صبا ویژن
');"> ایمان - توکـــــل بــــه خـــــدا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توکـــــل بــــه خـــــدا

 

با تو از خاطره هایم گفتم
بی تو آن خاطره ها خواب شود

با تو دریا شدم و موج شدم
بی تو دریا تهی از آب شود……..

با تو پروانه شدم بر سر گل
بی تو گلها به چمن خار شود

با تو مهتاب شدم در دل شب
بی تو مهتاب دلم تار شود……..

با تو من مثل همه میخندم
بی تو اما خنده …رویا یی شود

با تو من ( ما ) میشوم….ای عشق من ای ساحلم
بی تو این ( ما ) غرق ” تنها ” یی شود……


نوشته شده در دوشنبه 89/4/7ساعت 1:19 عصر توسط ایمان نظرات ( ) |

 

وقتی تو با منی
من را
بودن را حس می کنم
وشکفتن را در زندگی.
وقتی تو با منی
اندوه سایه اش را می دزد
و می بارد ابر آشنایی
در کوچه های غربت
وقتی تو با منی
می خندم
وبودن را باور می کنم

ساحلم تو به من حس بودن

و زندگی داده ای

همیشه بمان ای مهربان ترین


نوشته شده در یکشنبه 89/4/6ساعت 11:21 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

مولایم علی

هرچه میگردم بیابم واژه ای ...اما...ولی
مانده ام, دربیکران ,گویای عشقت یا علی(ع*)
چهره در هم میکشم , در محضر ویران ها
گرنیابم همچو ( تو ) ,در روزگارم همدمی
یاعلی گویان ( مدد !) ، من چاره میجویم زتو
ای مراّم و معرفت ،ای که بدنیا , مرحمی
مظهر مردان شود , آن کس شناسد نام تو
گر کسی ، راه ترا چندی رود ( حتی ،کمی)
یاورم بودی تمام زندگی ( باور ) توئی
منکه هستم ؟، ریزه سنگی ,زیر پایت, ( کمتری)!
یا علی (ع) , درنام تو, هرگز نکردم شبهه ای
خودهمی دانم ( توئی) مولای من (مولا علی(ع*))

 

میلاد مولای متقیان علی علیه السلام بر شیفتگان

و عاشقان آن امام همام مبارک باد

ساحلم عید و روزت مبارک

یاعلی


نوشته شده در چهارشنبه 89/4/2ساعت 10:47 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

 

در کویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم

می دانم که نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم

در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو

نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است که هرگز درآن رکودی نیست

می خواهم که مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی

بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم

بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم

زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان

تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم

ساحلم من با چشمان تو

دنیا را زیباتر دیده ام


نوشته شده در سه شنبه 89/4/1ساعت 3:25 عصر توسط ایمان نظرات ( ) |

 

دست ها بالا بود
هر کسی سهم خودش را طلبید
سهم هر کس که رسید ،
داغ تر از دل ما بود
ولی
نوبت من که رسید سهم من یخ زده بود !
سهم من چیست مگر !
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت !
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگی ها
شاید از وسعت آن بود
که بی پاسخ ماند!

باز هم مانند همیشه

در یاد و خاطر منی

ساحلم

 


نوشته شده در دوشنبه 89/3/31ساعت 7:51 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak

جاوا اسکریپت

کد ماوس