سفارش تبلیغ
صبا ویژن
');"> خرداد 1389 - توکـــــل بــــه خـــــدا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توکـــــل بــــه خـــــدا

 

تو کاسه شیری
نانی
باران به موقعی
وقتی در اندوه غرق می شوم
یا شادی ام از من بزرگتر می شود
بیا نترس
دهانت را نزدیک ، نزدیکتر بیاور
تا از آن بنوشم
ولحظه ای از دست نرود.

باور کن
حرف آرامم نمی کند
وقتی که در به در پی تو می گردم
یا گوشی تلفن را بر می دارم
وحرکت دستهایم تندتر می شود
حرف آرامم نمی کند!!!

وقتی تو دلتنگی
مگر پیش از خواب وقتی با هم سخت بخندیم و روز را با هم فراموش کنیم!!!
یا گریه کنم تا به خواب روم ...

از تخت خواب و چراغ خواب
از دستان من بپرس
چقدر دوستت دارم...

چقدر به تو و کلام آرام بخشت نیاز دارم

همیشه دوستت دارم

و همیشه دوستت خواهم داشت

ساحلم در هر شرایطی

فقط و فقط به این فکرمی کنم

که تو ساحلم بمانی


نوشته شده در یکشنبه 89/3/16ساعت 9:39 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

 

سلام ای عزیزترین......

سلام ای آنکه چشم براه می گذاری مرا ............

سلام ای آنکه عاشقی و من نمی دانم این عشق تا به کجاست .............

سلام ای آنکه در تلاطم پر هیاهوی دلم موج می زنی..............

سلام ای آنکه در نگاهت می بینم آنچه را دوست دارم...................

سلام ای آنکه ...........................

نمی دانم نمی دانم چه بگویم و در سروده هایم چه بنامم تورا ........

تورا به نام خوبی ها بخوانم یا به نام عاشق شدن ها...........

تو بگو ............ تو بگو که، که هستی و در دلم چگونه لانه گزیدی،

که اینگونه در نبودت در تب و تاب دیدنت پر و بال سوخته ام..............

تو بگو که هستی، که هستی که برای دیدنت چشمانم

در تاریکی جاده رسیدن به چشمه سار عشق سوسو می زند..............

بگذار اگر سخت است من بگویم

آری بگذار من بگویم

تو همانی که بی صدا آمدی در خانه دلم .............

آمدی و آشیان ویرانم را رونق بخشیدی...........

تو همانی که در سردرگمی جملات گنگ و نامفهوم دستانت را به یاریم دراز کردی........

کاش بودی در نگاهم ........ کاش بودی تا خود می فهمیدی چگونه شیفته و مجنونت هستم .........

تا خود به چشم می دیدی که برای سبک شدن بار سنگین عشقمان نیست

که هر روز کلمات عاشقانه ادا می کنم و در عشقت خود را رها می کنم

می دیدی که فرمان قلبم را اجرا می کنم و همه وجودم را برای بودنت

برای داشتن عشقت ارزانی می دارم.

می دانی انتظار دیدنت و آمدنت چیست؟

 قسم می خورم می دانی، می دانی چون تو هم مانند من عاشقی

اما باز تو مثل خودت را نداری تو بی نظیری بی همتایی

چون نگاه عاشق و دریایی را که من برای خود دارم تو نداری،

چون آغوشی که من با گیسوان پر تلاطم با همه عشق درکش می کنم، نداری

نمی دانم ، ناگفته های قلبم را اینجا برات بگذارم

ولی خوب می دانی هرجا باشم بند عشقت مهارم می کند

و مرا به سلول خانه مهربان دلت باز می گرداند

انتظار آمدنت را دارم

می دانم که می آیی

می دانم که روزی در آغوشت آرام می گیرم

می دانم .......... همه را می دانم ولی .................

ولی نمی دانم .........

چشم براه و منتظرمی مانم

ساحلم

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/12ساعت 1:47 عصر توسط ایمان نظرات ( ) |

همین افتخار برایت کافی است که بهشت برین زیر پایت جای گرفته است.

روز مادر را به تمامی مادران عزیز خصوصا مادر نازنینم و مادر مهربان و عزیز ساحلم

تبریک و شاد باش می گویم

امیدوارم همیشه وهمواره سالم و سلامت باشید

دوستتان دارن


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/12ساعت 10:17 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها …. خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

معنای هر روز و هر شب

فقط توئی ساحل


نوشته شده در سه شنبه 89/3/11ساعت 7:53 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

 

تو مثل راز پاییزی ومن رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیبایی

ومن در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ، آبی وآرام وبی پایان

ومن موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان وآبی وشفاف

ومن درآرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها وساکت وسر شار

ومن تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلوم

ومن درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها

ومن هم یک کبوتر تشنه  باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد

ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم

تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت

وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم

شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده

وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد

که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم

غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست

ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
ساحلم همیشه
ودر همه جا
در یاد و خاطرمنی

نوشته شده در دوشنبه 89/3/10ساعت 10:1 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >

Design By : Pichak

جاوا اسکریپت

کد ماوس