تکثیر می شوم در تو لحظه ای هزار آئینه در چرخش چشمانت و رسوخ می کنم گوئی… بنوش، بنوش رنگ چشمانم را در فنجان قهوه روزانه ات سیاره من، زیسته ام در تو حق آب و گل دارم، بر سرزمین آغوشت و با هرنفست وزیده ام بر آبی دریاها زنده گشته ام، به اعجاز بوسه ات بالغ شده ام چنان کبوتری در بلوغ سبز دستانت و باور کن به اینجا بی آبی رگهایت غریبه ام به غریزه خویش… تقدیم به نیمه خوبم ساحلم تنها امید به ادامه حیاتم
نوشته شده در دوشنبه 89/3/10ساعت
8:13 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |
Design By : Pichak |