خیالی نیست من با تاریکی مدارا میکنم خدا تو را پشت قرص ماه برای من نگهداشته باید تقویم ورق بخورد روزها و ماهها و سالها بگذرند تا… تو بیایی بیایی و به مخمل مات شبهایم ستاره بپاشی و آنگاه محرم عطر پیراهنم شوی تو سهم من از قانون بی چون و چرای تقدیر هستی تقدیرم توئی و من از این تقدیر و سرنوشت راضی و خشنودم ساحل عمرم و زندگیم
نوشته شده در شنبه 89/2/4ساعت
10:5 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |
Design By : Pichak |