سفارش تبلیغ
صبا ویژن
');"> ایمان - توکـــــل بــــه خـــــدا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توکـــــل بــــه خـــــدا

بجز از علی نباشد
 به جهان گره گشایی
 طلب مدد ازو کن
 چو رسد درد و بلایی
 
 چو به کار خویش مانی
 در رحمت علی زن
 که جز او به زخم دلها
 ننهد کسی دوایی
 
 بشناختم خدا را
 چو شناختم علی را
 به خدا نبرده این عیب
 اگر از علی جدایی
 
 علی ای حقیقت حق
 علی ای ولی مطلق
 تو تجلی خدایی
 تو ظهور کبریایی
 
 نظری ز لطف و رحمت
 به من شکسته دل کن
 تو که یار دردمندی
 تو که یار بینوایی
یاعلی
 


نوشته شده در چهارشنبه 89/8/5ساعت 8:50 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

با علی گفتا یکی در رهگذار         

  از چه باشد جامه تو وصله دار ؟

تو امیدی و شهّی و سروری    

       از همه در راد مردی برتری

کس ندیده است ای جهانی را پناه     

     جامه صد وصله بر اندام شاه

ای امیر تیز رایِ تیزهوش        

      جامه ای چون جامه شاهان بپوش

 

گفت صاحب جامه را بین، جامه چیست ؟

دید باید در درون جامه کیست

ظاهر زیبا نمیآید به کار

حرفی از معنی اگر داری بیار

مرد سیرت را بصورت کار نیست

جامه گر صد وصله باشد عار نیست

کار ما در راه حق کوشیدن است

جامه زهد و ورع پوشیدن است

زهد باشد زینت پرهیزکار         زینت دنیا ، بدنیا واگذار

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 89/8/4ساعت 12:40 عصر توسط ایمان نظرات ( ) |

 مقدمه

 حمد وسپاس فراوان خدایی را سزاوار است که توجه به او صفا بخش دلها و محرک تلاش انسانهاست . خدایی که تکیه گاه زندگی مومنان و روح بخش حیات آنهاست .خدایی که منزه است از هر تصوری که تصور کنندگان نسبت به او دارند و بزرگتر از آن است که در توصیف آید . خدایی که بر ما منت نهاد و از میان انسانها پیامبری مبعوث گردانید تا آیاتش را بر ما بخواند و ما را تزکیه و تعلیم دهد . خدایی که از سر لطف و رحمت  ، برای هدایت بشر نوری فرستاد (قرآن ) که تبیان و بیانگر همه حقایق است و درمان و شفای همه دردهاست و هدایت برای متقین است . پروردگاری را سپاس می گوییم که همه آفریدگانش را بسوی تکامل به حرکت واداشت و ما را در صراط مستقیم خود رهنمون ساخت و همه پدیده ها را به سوی هدفشان راهنمایی کرد تا از تعالی و تکامل متناسب با آفرینش خود برخوردار شوند.در این تحقیق ما اولین وظیفه هر انسان را که عبارت از ایمان به ذات حضرت احدیت و قدرت لا یزال الهی است به همراه مرتب آن و اثراتش  مورد بررسی قرار می دهیم و امید است همگان با بهره گیری از کتاب هدایتگر الهی (قرآن ) و معارف عمیق دینی و اسلامی که حاصل زحمات انبیاء و معصومین (علیهم السلام) بوده و از طریق عالمان و فقهای بزرگوار دینی به نسل کنونی منتقل شده ، در راه رضای حق تعالی قدم برداشته و از پویندگان راه حقیقت و بندگی خالق یکتا بوده باشیم ان شاءالله .

 

 معنای لغوی ایمان

 اصل اَمَنَ طمانینه و آرامش نفس است و از بین رفتن ترس و ایمان یعنی مطلق تصدیق.

تاج العروس ایمان را چنین تعریف کرده است: ایمان منحصرا بر اقرار به زبان اطلاق می شود و گاهی ایمان به معنی اظهار خضوع و نیز به معنی قبول شریعت و آنچه که پیامبر اکرم (ص) آورده و اعتقاد قلبی به آن است . پس کسی که بر این صفت باشد مومن  و مسلمان است که ریب و شک در او راه ندارد و ایمان تصدیق و تهذیب است .

در معجم الفاظ قرآن ، ایمان این چنین تعریف می شود که ایمان گرایش قلبی و وابستگی فکری و اعتقادی و روانی به یک معبود به یک قلب حاکم و مرکز است به شکلی که انسان طبق آن عمل کند و به لوازم ایمان و تعهدات آن پایبند باشد بنابراین در این مفهوم ،باور نهفته است ،یعنی قبول یک مطلب به وضوح و روشنی به نحوی که دل را مسخّر کرده و روشن سازد و دل زنده به آن باور باشد. ایمان به مفهوم اذعان و تصدیق است در فرهتگ فارسی معین چنین آمده است :ایمان به معنی گرویدن ،عقیده داشتن ، ایمن کردن  و بیم نداشتن است.

لغت نامه دهخدا می نویسد :امن ، ایمن شدن ، بی هراس شدن ، بی بیم شدن ، اعتماد کردن ، امین پنداشتن ، آرامش قلب مقابل خوف.

 

 مفهوم اصطلاحی ایمان از دید  صاحبنظران

  اصطلاح کلامی و عرفانی ایمان به معنی گرویدن ، تصدیق ،شوق و اطمینان  در مقابل کفر ، به معنی خضوع  و تصدیق مطلق و ثبات فضیلت نیز آمده است بعضی از مشایخ گفته اند : «اَلایمانُ تَصدِیقٌ و اِعتِقادٌ وَ الاِسلامُ خُضوعٌ و اِنقِیادٌ».

عطار گوید:                نور ایمان از بیاض روی اوست                      ظلمت کفر از سر موی اوست .

کاشانی می گوید : ایمان درست آن است که مومن در عقیده خود به درجه یقین می رسد و متفاوت است طایفه ای در دنیا به علم الیقین بدانند و عده ای عین الیقین و ایمان اصل یقین بود و علم الیقین و حق الیقین فروع  آن است . ایمان در اصطلاح کلامی بر دو قسم است  : مستقر و مستودع 

- ایمان مستقر آن باشد که از ادله یقینیه بر مبنای اجتهاد و تحقیق حاصل شود . ایمان مستودع آن باشد که از ادله یقینی ماخوذ نباشد بلکه ناشی از ظن و گمان و تقلید است و ایمان در اصطلاح محدثین به مفهوم تشیع و اعتقاد به امامت ائمه اطهار می باشد .

 

متعلقات ایمان

 منظور از متعلقات ایمان چیزهای است که باید به آن ایمان داشت تعداد زیادی از آیات قرآن در این باره می باشد از جمله :

1- ایمان به غیب : از جمله مواردی است که مومنان باید به آن اعتقاد داشته باشند « اَلَّذِینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلوهَ و مِمّا رَزَقناهُم یُنِفقُونَ » «آنانکه ایمان دارند به غیب و به (نادیدنی ) و به پای می دارند نماز را و از آنچه روزیشان کردیم انفاق می کنند .»

2- ایمان به خدا :  از دیگر مواردی است که باید یک مومن به آن ایمان داشته باشد

3- ایمان به لقاء پروردگار: از دیگر متعلقات ایمان می باشد . خداوند در  قرآن مجید می فرماید : «لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم یُومِنُونَ» « باشد که به ملاقات پروردگارشان ایمان بیاورند».

4- ایمان به آخرت: که در این باره خداوند می فرماید :« وَالَّذِینَ یُوِمُنونَ بِالاخِرَهِ وَ یُومِنُونَ بِهِ وَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظَونَ » و« آنانکه به آخرت ایمان آوردند و به این کتاب نیز ایمان آوردند و آنها بر نمازشان محافظت می کنند »

5- ایمان به ملائکه :«کُلُّ امَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهُ وَ رُسُلهِ وَ لکِنَّ البِرّ مَن امَنَ بِاللهِ وَ الیَومِ الاخِر و المَلائِکَتِهِ ...» « همه ایمان آورده اند به خدا و ملائکه اش اما نیکوکار ان است که ایمان آورده است به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب و پیامبران و کتابهای آسمانیش و پیامبرانش و ...»

6- ایمان به رسولان

7- ایمان به کتاب و دیگر کتب آسمانی :« وَالَّذِینَ یُومِنُونَ بِمَا اُنزِلَ اِلَیکَ وَ مَا اُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ..» « وکسانی که به آنچه که بسوی تو و قبل از تو(کتب آسمانی پیشین ) و به آخرت ایمان آورده اند»

 8- ایمان به آیات خداوندی

 

ارکان ایمان

 ارکان ایمان چهار قسمت است 1-توحید بی حد 2- ذکر بی قطع 3- حال بی نعت 4- وجد بی وقت     

 توحید بی حد : توحید باید به اخلاص برسد کمال توحید به اخلاص  است . اخلاص نسبت به حق آنست که خدا را خالص ببیند از غیره از نقص ، از حد ، از عد ، منزه بداند ذات بی زوالش را از اینکه مثلی داشته باشد .

 ذکر بی قطع : آنست که انسان پیوسته به یاد خدا باشد« فَاذکُرُونِی اَذکُرکُم » مرا یاد تا شما را یاد کنم و اینکه همواره نماز بخواند (نماز را در طول شبانه روز بر پای دارد)

 حال بی نعت :آنچه را گوید وقت خویش گوید و تا خویش را در مقام نیابد از آن مقام سخن نگوید.

 وجد بی وقت : در هر وقت مشاهده گر حق باشد و کسی که ایمانش قوی باشد به جهان وجود و ما فیها بی اعتنا باشد.

 

نقش ایمان در زندگی

 انسان نمی تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان زندگی سالم و سعادتمند داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخش برای بشریت و تمدن بشری انجام دهد انسان فاقد هر گونه ایمان و عقیده است و به صورت موجودی غرق در خودخواهی است که هیچ وقت نمی خواهد منافع خود را از بین ببرد و همیشه بصورت موجودی سرگردان که تکلیف خویش را از زندگی درمسائل اخلاقی و اجتماعی نمی داند ، انسان دائما با جامعه و مسائل اجتماعی و اخلاقی برخورد می کند و بنابر فطرت خود در برابر آنها عکس العمل نشان می دهد انسان اگر مکتب و عقیده و ایمان  پیوسته داشته باشد هم سعادتمند و دارای زندگی بوده و هم تکلیفش در زندگی مشخص است در غیر اینصورت موجودی سرگردان خواهد بود که گاه مثل کاه با وزش باد به این سو و آن سو کشیده خواهد شدو موجودی ناهماهنگ می شود چیزی که همواره و در هر لحظه برای انسان اهمیت دارد تنها ایمان است که انسان را بصورت یک مومن واقعی در می آوردهمه چیز را تحت سلطه خود قرار می دهد حتی خود پرستی و خود خواهی را . ایمان موجب می شود انسان تلاشهایی علیرغم گرایشهای طبیعی و فردی انجام دهد و احیانا هستی و حیثیت خویش را در راه ایمانش فدا سازدو این در صورتی امکانپذیر است که ایده انسان جنبه مقدس بودن پیدا کرده و حاکمیت مطلق بر وجود انسان یابد و تنها ایمان می تواند انسان را در جهت میل به کمال راهنمایی کند .

  دلا غافل ز سبحانی چه حاصل                                                    مطیع نقش شیطانی چه حاصل

  بود قدر تو  افزون از ملائک                                                        تو قدر خود نمی دانی چه حاصل

گاهی انسان با خشونت رفتار می کند و می خواهد انتقام گرفته و کینه خود را نشان دهد در مقابل این احساسات نیز دست به فداگاری می زند و از جان و مال و هستی خود می گذرد تنها ایمان در اینصورت است که مقابل این احساسات به ایده ها قداست می بخشد و فداکاریها از روی کمال رضایت و به طور طبیعی صورت می پذیرد.

 

آثار و فایده های ایمان در زندگی فردی و اجتماعی

 ایمان پیوندی است دوستانه میان انسان و جهان و یا نوعی هماهنگی میان انسان و آرمانهای کلی جهان ، اما ایمان و آرمانهای غیر مذهبی نوعی بریدگی از جهان و ساختن دنیای خیالی برای خود است که به هیچ وجه از جهان بیرون حمایت نمی شود.

 ایمان تنها یک سلسله تکالیف برای انسان علیرغم تمایلات طبیعی تعیین نمی کند بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر می دهد عناصری علاوه بر عناصر محسوس در ساختمان جهان ارائه می دهد . جهان خشک و سرد مادی را به جهانی جاندار و ذی شعور وآگاه تبدیل می کند ایمان تعلق انسان را نسبت به جهان وخلقت دگرگون می سازد . از آثار و فایده های علمی ایمان می توان چنین گفت :‍‍‍«خوشبینی » ، خوشبینی به جهان و خلقت و هستی . خوشبینی هم انسان را هدفدار می کند و هم سعادت و تکامل را به انسان معرفی می کند ودر چنین شرایطی طبعاً دید انسان را نسبت به نظام کل هستی وقوانین حاکم بر آن خوش بینانه می سازد . فرد با ایمان در کشور هستی مانند فردی است که قوانین و تشکیلات  آن را صحیح و عادلانه می داند نیّت اصلی گردانندگان آن نیز ایمان است و زمینه را برای رشد و تعالی خود و سایر افراد فراهم می بیند و اگر عقب ماندگی احساس کند آن را از تنبلی و بی تجربگی خود می داند نه از چیز دیگری . اما فرد بی ایمان مانند فردی است که در کشوری زندگی می کند که قانون و تشکیلات کشور را فاسد و ظالمانه می داند و از قبول آن هم چاره ای ندارد . درون چنین افرادی پر از کینه و کدورت است و درستی خود را مانند ذره ای می بیند و برای آن ارزشی قائل نمی شود . چنین فردی نه از زندگی لذّت می برد نه از چیز دیگری، بلکه جهان برای او یک زندان هولناک است . دومین اثر ایمان روشندلی است . ایمان برای انسان مانند چراغی است که درونش را روشن می کند سومین اثر آن امیدواری به نتیجه خوب وتلاش خوب است و بالاخره چهارمین اثر آن آرامش خاطر واثرات دیگر آن به ترتیب پنجم دوری از گناه و ششم یاری خدا هفتم استقامت و پایداری هشتم عدم ترس و خوف نهم عدم شک و دودلی و داشتن ثبات دهم برخورداری از لذّات معنوی .لذت معنوی به عمق و روح انسان مربوط  می شود مثل کمک به دیگران ، یاری به مستمندان و پرستش خدا نوعی لذت در روح بوجود می آورد که قابل مقایسه با لذت مادی بیشتری که همان حس با یکی از حواس پنجگانه است مثل چشم که از راه دیدن یا گوش که از راه شنیدن احساس می شود نیست و بسیار بالاتر و پایدارتر از لذت مادی است. یازدهم عزت و نفوذناپذیری . عزت حالتی است که از مغلوب بودن انسان مانع می شود. مثل زمین سخت  دوازدهم حکیمانه دیدن نظام عالم . سیزدهم ایجاد غیرت و جلوگیری از بی بند و باری . علاوه بر مواردی که عرض کردیم و از موارد دیگر آن دل نبستن به دنیا ،‌ سلامت جسم و روح ، احساس مسئولیت ، برای زندگی ارزش قائل شدن .

 

اقسام ایمان

 ایمان بر دو قسم است که یکی ایمان مربوط به عقل است . برهان و استدلال است که به این ایمان در فلسفه علم می گویند . علم به وجود خدا ، علم به نبوت ، معاد و امامت . این علم از راه برهان پیدا می شود . دومین ایمان ایمان عاطفی یا ایمان قلبی است  نه عقلی که ایمان قلبی را از نظر فلسفه معرفت می گویند و معنایش این است که آن ایمانی که مربوط به عقل است نمی تواند انسان را از ارتکاب گناه بازدارد بلکه می تواند آن باشد که در دل رسوخ کرده و دل آن را باور کرده باشد.

 

مراتب ایمان در کنترل غرائز

 ایمان قلبی: ما اعتقاد داریم که این انسان را هیچ کس و هیچ چیز جز ایمان عاطفی نمی تواند کنترل کند در اینجا پای عقل لنگ است ، وجدان اخلاقی و علم نیز چندان جایی ندارند .تربیت اگر صحیح باشد آنگاه که غرائز طوفانی شد دیگر آه و ناله و داد او به جایی نمی رسد آنگاه که این انسان بخواهد کاری بکند قانون نمی تواند سدّی در مقابل او باشد اگر غریزه حبّ ریاست این انسان طوفانی شد آنگاه دیگر از ایمان عقلی هیچ کار ی ساخته نیست و برای رسیدن به هدفش نه تنها از اسفار ملاصدرا بلکه از قرآن نیز می گذردآنچه که می تواند انسان را کنترل کند فقط و فقط ایمان عاطفی و قلبی است  این ایمان از راه عمل پیدا می شود و نیازمند ریاضت و ترک گناه است تا بدینوسیله درخت ایمان را در دل ریشه دار کند . نماز اول وقت مخصوصا اهمیّت دادن به مستحبّات و اهمیّت دادن به خدمت به دیگران از ریاضتهای این ایمان است این اعمال درخت ایمانی را که در دل روئیده است آبیاری کرده و ریشه آن را در دی رسوخ می دهد.

 

عوامل سه گانه در حصول ایمان قلبی

1- تقیّد به ظواهر شرع                     

2- اجتناب از گناه                      

3- انجام مستحبّات

 

تقید به ظواهر شرع:

 اگر تقیّد به ظواهر شرع نباشد قطعاً انسان به جایی نمی رسد اگر هم خیال کند که رسیده تخیّل و وسوسه شیطانی است این تقیّد است که معنای لقاء را به دنبال می آورد« مَن کَانَ یَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَلَ عَمَلاً صَالِحًا » از موارد تقیّد به ظواهر شرع اهمیّت دادن به واجبات و در مقابل قانون اسلام ، اوامر خدا ،اوامر پیامبر  (ص) و امام (ع)مطیع بودن است .

 

 اجتناب از گناه :

تقید به واجبات یک شرط اساسی است اما از آن مهمتر اجتناب از گناه است . درخت ایمان در اثر عبادت انسان به جائی می رسد خداوند تبارک و تعالی درقرآن شریف می فرماید: «وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَالاِنسَ اِلّا لِیَعبُدونَ » که فلسفه آفرینش جن و انسان را عبادت خویش می داند از آنجائیکه خدا هیچ نیازی به عبادت بندگانش ندارد پس عبادت حقیقی موجبات رسیدن انسان به کمال و خوشبختی را فراهم می سازد و انسانی که به حقیقت و لذت عبادت ودر پیشگاه حق بودن دست یابد هرگز حاضر به انجام گناه و اعمال ناشایست نخواهد بود انجام مکررگناه قساوت قلب می آورد آنان که در ارتکاب گناه دست بیشتری دارند درخت ایمانشان خشکیده و ریشه کن می شود .

 

انجام مستحبات:

 با انجام مستحبات و اهمیت دادن به آن انسان درخت ایمانش را آبیاری نموده ریشه هایش را تنومند     می سازد . خواندن قرآن ، راز و نیاز با خدا ، نماز شب از مهمترین  مستحبات است از دید اسلام خدمت به دیگران گاهی ممکن است به سر حد وجوب برسد و راه پنجاه ساله را به یک شبه بپیماید یعنی درخت ایمان را در دل بسیار محکم کند . تقید به ظواهر شرع ، اجتناب از گناه و اهمیت دادن به مستحبات همه در سایه توسل به اهل بیت (ص) و خلوص نیت میسر است.

 

مراتب ایمان قلبی

ایمان قلبی دارای مراتبی است که علمای اخلاقی سه درجه برای آن ذکر کرده اند : مرتبه اول را علم الیقین نام نهاده اند و معنایش این است که ایمان در دل رسوخ کرده و شخص دور نمایی از مبدا و معاد را می بیند او به چشم دل به مقامی رسیده که خدا را می بیند (درک می کند) همانند اسنان تشنه ای که تشنگی را درک می کند و معمولا انسانها در بن بست ها اگر چه ایمان قلبی نداشته باشند این حالت را پیدا می کنند آنها که توانسته اند این در گرانبها را بدست آورند همیشه خدا را درک کرده و صبح و شام تسبیح و تنزیه گوی حق تعالی هستند .

مرتبه دوم ایمان عین الیقین است در مرتبه اول ایمان فرداز دورآتش را می بیند اما در عین الیقین انسان به مرحله مشاهده رسیده و با چشم خود آتش را می بیند و از گزمای آن بهره مند می گردد و پرهیز گاران به این مرحله می رسند.

مرتبه سوم حقّ الیقین است کسی که وارد آتش شده و سوزش آنرا لمس و به صفات آن متصف  می گردد واین بالاترین مرحله یقین است و خاصّان و مقرّبان به آن دست می یابند همه چیز در جهان هستی بر محور یقین به خدا وند سبحان در دور و حرکت است وبه هر اندازه ایمان به قدرت خدا بیشتر گردد اشیاء جهان به همان نسبت در برابر او مطیع و فرمانبردار خواهد شد.

 

قلب و پیوند آن با وحی

مسلما در اصطلاح قرآن ، قلب آن عضو گوشتی بدن نیست هر چند که جهت نشان دادن نقش حیاتی آن و تقریب به ذهن می توان تشابهی به آن در نظر داشت:

قلب آن حالت استعداد درک و شهود حقایق متعالی جدای از تصورات ذهنی است . قلب کانون تلاقی نور عقل و نور وحی است . جایگاه رشد فکر و تحول درونی ،محیط کسب علم و تقوی و خانه اهل ایمان است.

درک و فهم قرآن برای کسی میسر است که قلب دارد:« اِنَّ فِی ذلِکَ لذکری لِمَن کَانَ لَهُ قَلبٌ .» (ق آیه 37)« به راستی در آن ذکر و یاد آوری برای کسی است که قلب دارد ».

پیامبر (ص) پیام گیر کامل محتوای وحی کسی است که این گونه قلبی دارد و از آن حقایق لبریز و سر شار می شود. تنها زبان فکر و استدلال برای آشنایی با قرآن کافی نیست و زبان دل لازم تر است.

خداوند تبارک و تعالی با زبان دل انسان را مخاطب قرار می دهد و او را از اعماق هستی و با تمام وجودش به حرکت در می آورد . در این حالت ، فکر و مغز انسانی تحت تاثیر نیست بلکه سراسر وجودش تحت تاثیر قرار می گیرد : «اِنَّمَا المُومِنُونَ الَّذِینَ اِذا ذُکِرَ الله وُجِلَت قُلُوبُهُم وَ اِذا تُلِیَت عَلَیهِم ایاتِهِ زادَتهُم ایماناً ..»(انفال آیه 2)«منحصرا مومنان آن کسانی هستند که چون یاد خدا شود ، دلهایشان ترسان می گردد و چون آیات قرآن برایشان خوانده شودبرایمانشان افزوده و به پروردگار خویش توکل کنند ، آنها کسانی هستند که نماز بپا داشته و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند ، آنان به راستی مومنان واقعی هستند...»  

این حالت و این احساس عظیم و عمیق انسان با هستی ، حالت قلب و دل است . با قرآن و ذکر الهی است که فرد خود را شناخته و به وسعت و عمق پیچیدگی روح و قلب خویش واقف می شود و به حساسیت و لطافت و آسیب پذیری شدید روح خویش پی می برد . و به میزان سلامتی روح و قلب از حقایق قرآن و ایمان بر خوردار می شود و با انس و مصاحبت با قرآن زمینه وسوسه های شیطانی از بین می رود.
تاکید قرآن بر این نوع از درک با آن همه شدت و حدت (که حدود 132 بار فهم قلبی یا موانع فهم قلبی در قرآن آمده) برای آن است که خداوند یک روح و معنویت عالی و بی‏نهایت‏برای انسان قائل است  و بر آدمی واجب است که با پیروی کامل و صادقانه و عاشقانه از احکام الهی - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دوری از محرمات و مکروهات و مجاهدت با نفس - این جو را پاک و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شایسته ببرد. به تعبیر دیگر، دل آدمی طوری ساخته شده است که با نیکی‏ها پیوند دارد و قرآن کتابی است که تمامی نیکی‏ها را بیان می‏کند. و بهترین نیکی از آن کسی است که با قرآن در نیت و فکر و عمل صادقانه و قلبی ارتباط برقرار ساخته باشد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنینَ‏» (اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چیزی را فرو می‏فرستیم که شفا و رحمتی برای ایمان‏آورندگان است‏».
چه زیباست‏سخن امام صادق‏علیه السلام آن‏جا که می‏فرماید: «مَن قَرَاَ القُرآنَ وَ لَم یَخضَع لله وَ لَم یَرق قَلبَهُ وَ لَایَنشِی حُزناً وَ وَجِلاً فِی سِرهِ فَقَد اِستَهانَ بِعَظمِ شَانِ الله تَعالی وَ خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً.»
«کسی که قرآن را تلاوت کند و در برابر خدا خضوع نکند و دلش نرم نشود و در اندرون خویش اندوه و ترسی نیافریند، مقام بزرگ خداوند را سبک شمرده و دچار زیانی آشکار شده است.»
این کلام نورانی امام صادق‏علیه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسیار مفید و راهگشاست.

 

ایمان عامل تقرب به خدا

ایمان موجب می شود انسان از معصیتها نه به خاطر ترس از قانون بلکه به دلیل تقرب به خداوند دوری کند، ایمان ضمن پدید آوردن اخلاقی نیکو در انسان منجر می شود تا انسان در تمام امور به خدا توکل کند، تسلیم امر خدا و رضای او باشد و در همه امور صبر و شکیبایی پیشه کند.

ایمان در لغت به معنای اعتقاد داشتن و مطمئن بودن است و شامل هر مقوله ای می شود، هر فردی با هر عقیده یا آرمانی ممکن است که ادعا کند به آنچه که می اندیشد، ایمان دارد و از نظر ظاهر امر درست به نظر می رسد. اما اسلام برای برخی از کلمات معنای دینی خاصی نیز قرار داده است که می توان از آن به عملی که از روی اراده و باور مبتنی بر آموزه های دینی باشد، یاد کرد.

برخی از کلمات یا اصطلاحات قبل از اسلام تنها معنای لغوی داشت اما پس از اسلام این کلمات رنگ و بوی دینی به خود گرفت. مانند نماز که در لغت به معنای دعا است، اما بزرگترین عبادت دعا به شمار می رود، پس نماز بزرگترین امر است که دعا نیز در قالب آن صورت می گیرد یا روزه که در لغت به معنای امتناع است و در اصطلاح دینی امتناع از خوردن و آشامیدن و روزه داری است.

ایمان در اصطلاح دینی ایمان شخص به وجود خدای واحد است و هر یک از صفات کمال و منزه او را بشناسد. به وجود ملائکه و معصومین ایمان داشته و از گناهان بپرهیزد. از ارکان ایمان، ایمان به رسول خدا، انبیاء الهی و حضرت محمد (ص) خاتم الانبیاء است، ایمان به آخرت است.

ایمان از اعمال قلبی انسان مانند حب و بغض به شمار می رود که آن هدایت برای مردمی است که باید ایمان داشته و قلبهای خود را با آن مزین کنند. گفته می شود قلب بالاترین مقام را دارد و ایمان و توجهات قلبی غیر از توجه به مسائل عقلانی است، نه به این معنی که ایمان با عقل در تناقض است، بلکه در دین اموری است که انسان باید بیشتر مطیع قلبش باشد تا مطیع عقلش.

گفته می شود که انسان آمادگی ایمان و کفر را دارد، زیرا خدا به او عقلی داده که حق و باطل را بشناسد و او را به راه راست یا راه ناراست هدایت کند. برخی از مردم حق و وحدانیّت خدا را می شناسند و با آن هدایت می شوند، اما برخی نیاز به انبیا و رسولانی دارند تا راه حق و ایمان را برای آنها تبیین کند.

 نتیجه:

ایمان موجب می شود تا انسان از معصیتها دوری کند نه به خاطر ترس از قانون، بلکه به خاطر تقرب به خداوند. ایمان منجر به پدید آمدن اخلاقی نیکو در انسان می شود. پس می توان گفت که ایمان واقعی از آن کسانی است که به خدا توکل می کنند، اختیار امور را به خدا می سپارند، تسلیم امر خدا بوده و راضی به رضای خدا هستند و صبر و شکیبایی پیشه می کند.

همانگونه که خداوند متعال در قرآن می فرماید:« اَللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ امَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّورِ» «خداوند ولی و سرپرست کسانی است که به او ایمان می آورند و آنان را از ظلمات و تاریکیها بسوی نور و روشنی (جایگاه حقیقی انسانی) هدایت می کند » پس آرامش زندگی دنیوی و سعادت اخروی نصیب کسانی خواهد شد که ایمان قلبی به خدا داشته و درهمه حال خدا را  حاضر و ناظربر  اعمال و رفتارشان ببینند و جز جلب رضای او بر چیزی دیگر نیندیشند . واین کمال حقیقی انسان است که با وجود پاکی فرشتگان و عبادت هزارساله شیطان ، مقام اشرف مخلوقات بودن به او اختصاص یافته است بنابر این ما انسانها در جهت رسیدن به جایگاه واقعی خویش باید فرامین قرآن و اسلام را فرا راه خویش قرار دهیم تا  به قرب الهی دست یابیم . ان شاء ا...

خسرو اکبری

کارشناس قرآنی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان اهر

 


نوشته شده در دوشنبه 89/8/3ساعت 11:6 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند،و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،وخلقت آسمان و هوا  بادها و آب یکی است.پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!

 شناساندن صحیح خداوند سبحان

 

کسی که کیفیتی برای خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده،وآن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید.آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد،خدا را بی نیاز ندانسته است.هر چه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است،وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.سازنده ای غیر محتاج به ابزار ،اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه،وبی نیاز از یاری دیگران است.با زمانها همراه نبوده،واز ابزار و وسائل کمک نگرفته است.هستی او برتر از زمان،و وجود او برنیستی مقدم است،و از ازلیت او را آغازی نیست.با پدید آوردن حواس،روشن می شود که حواسی ندارد.وبا آفرینش اشیاء متضاد،ثابت میشود که در آن ضدی نیست،و با هماهنگ کردن اشیاءدانسته میشود که همانندی ندارد.خدائی که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان،خشکی را با تری،گرمی را با سردی،ضد هم قرار داد،وعناصر متضاد را با هم ترکیب وهماهنگ کرد،وبین موجودات ضد هم،وحدت ایجاد کرد،وبین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.خدائی که حدی ندارد،و با شماره محاسبه نمی گردد،که همانا ابزار وآلات،دلیل محدود بودن خویشند وبه همانند خود اشاره می شوند.اینکه می گوئیم موجودات از فلان زمان پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند،و این که می گوئیم حتما" پدید آمدند،ازلی بودن آنها رد می شود،و اینکه می گوئیم اگر چنین بودند کامل می شدند،پس در تمام جهات کامل نیستند.خدا با خلق پدیده ها در برابر عقل ها جلوه کرد،و از مشاهده چشم ها برتر و والاتر است،وحرکت وسکون در او راه ندارد،زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟اگر چنین شود،ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند،و اصل وجودش تجزیه می پذیرد،و دیگر ازلی نمی تواند باشد،وهنگامیکه«بر فرض محال»آغازی برای او تصور شود پس سر آمدی نیز خواهد داشت ،و این آغاز وانجام،دلیل روشن نقص ونقصان وضعف دلیل مخلوق بودن،ونیاز به خالقی دیگر داشتن است.پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد،و از صفات پروردگار که«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی وتغییر وپنهان شدن در او راه ندارد»خارج می شود.

 والاتر از صفات پدیده ها

 خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد،و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد،و بر تر است از آن که پسرانی داشته باشد،ومنزه است که با زنانی از دواج کند.اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند،وفکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند،تا صورتی از اوتصور نمایند،حواس از احساس کردن او عاجز،ودستها از لمس کردن او ناتوان است وتغییر ودگر گونی در او راه ندارد،وگذشت زمان تآثیری در او نمی گذارد،گذران روز وشب او را سالخورده نسازد،و روشنائی وتاریکی در او اثر ندارد.خدا با هیچ یک از اجزاءجوارح واعضاءواندام،ونه با عُرضی از اعراض،ونه با دگر گونی ها وتجزیه،وصف نمی گردد.برای او اندازه ونهایتی وجود ندارد،ونیستی وسر آمدی نخواهد داشت؛چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا وپائینش ببرد،ونه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد؛نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن؛حرف می زند نه با زبان و کام و دهان ؛می شنود نه با سوراخهای گوش وعضو شنوائی؛سخن میگوید نه با بکار بردن الفاظ در بیان؛حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛می خواهد نه با به کار گیری اندیشه؛دوست دارد وخوشنود میشود نه از راه دلسوزی؛دشمن می دارد وبه خشم می آید نه از روی رنج ونگرانی؛به هر چه اراده کند ،می فرماید«باش»پدید می آید نه با صوتی که در گوش ها نشیند،و نه فریادی که شنیده شود،بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند.

 شناخت قدرت پروردگار

پیش از او چیزی وجود نداشته وگر نه خدای دیگری می بود.نمیشود گفت «خدا نبود وپدید آمد»که در آن صورت صفات پدیده ها را پیدا میکند،و نمی شود گفت«بین خدا وپدیده ها جدائی است»و«خدا بر پدیده ها برتری دارد»تا سازنده وساخته شده همانند تصور شوند،وخالق وپدید آمده با یکدیگر تشبیه گردند.مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوی دیگران آفرید،و در آفرینش پدیده ها از هیچ کسی یاری نگرفت،زمین را آفرید وآن را بر پا نگهداشت بدون آن که مشغولش سازد، ودر حرکت وبی قراری،آن را نظم واعتدال بخشید،وبدون ستونی آن را به پا داشت،و بدون استوانه ها بالایش برد و از کجی و فرو ریختن نگهداشت واز سقوط ودر هم شکافتن حفظ کرد،میخ های زمین را محکم،و کوههای آن را استوار،وچشمه هایش را جاری،ودره ها را ایجاد کرد.آنچه بنا کرده به سستی نگرائید،و آنچه را که توانا کرد نا توان نشد.خدا با بزرگی وقدرت بر آفریده ها حاکم است،وبا علم وآگاهی از باطن و درونشان با خبر است،وبا جلال وعزت خود از همه برتر وبالاتر است،چیزی از فرمان او سر پیچی نمی کند،وچیزی قدرت مخالف با او را ندارد تا بر او پیروز گردد،و شتابنده ای از او توان گریختن ندارد که بر او پیشی گیرد،وبه سرمایه داری نیاز ندارد تا او را روزی دهد.همه در برابر او فروتنند،ودر برابر عظمت او ذلیل وخوارند.از قدرت وحکومت او به سوی دیگری نمی توان گریخت که از سود وزیانش در امان ماند.همتائی ندارد تا با او برابری کند،و او را همانندی نیست که شبیه او باشد.اوست نابود کننده پدیده ها پس از آفرینش،که گویا موجودی نبود.


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/28ساعت 11:29 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |



  
یا امام رضا خودت که میدونی من چه حالی دارم
هرچه دارم از تو و وساطت تو امام خوبم است
ممنونم که منو پذیرفتی و ضامنم شدی
منو شفاعت کردی و هرآنچه خوبی بود
را به من هدیه کردی
حالا تنها آرزویم پابوسی تان است
که بیایم و از نزدیک عرض سلام و ادب کنم
و بگم ممنونم آقا
یا امام رئوف یا امام رضا دستمونو  بگیر
هرگز رهایمان نکن
برای رفع گرفتاری هایمان
برای سلامتی عزیزانمان
برای هر آنچه در دل داریم
یاعلی ابن موسی الرضا ادرکنی

یا علی ابن موسی الرضا ادرکنی

یا علی ابن موسی الرضا ادرکنی

دریاب حال دل ما را

 

 تولد امام رضا علیه السلام بر دوستداران آن حضرت مبارک باد

میلاد باسعادت آقا امام رضا (ع) بر تمامی شیعیان مبارک باد

    


نوشته شده در دوشنبه 89/7/26ساعت 9:30 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak

جاوا اسکریپت

کد ماوس