');"> سخنی با همسرم که مرا تولدی دوباره بود - توکـــــل بــــه خـــــدا

توکـــــل بــــه خـــــدا

 

نازنینم همسرم می خواهم برایت بنویسم...

می خواهم از خودم بگویم و احساسی که به تو دارم....

عشق گرمی که در قلب من است و هرگز سرد نخواهد شد.

احساس قشنگی که در وجود من است و هیچکس نمی تواند آن را از من بگیرد.

فکر کردن به تو مرا به اوج آرامش می رساند... و من با خیال تو نفس می کشم.

تو به من زیبا زندگی کردن را آموختی و من چگونه می توانم تمام زندگی ام را که در وجود تو

معنا می شود به یکباره فراموش کنم؟!!

دوست دارم بدانی تا چه اندازه به وجودت نیازمندم...

دلم می خواهد وابستگی مرا به خود باور کنی...

من برای داشتن تو غرق تمنا هستم....

وجود تو به لحظه لحظه ی زندگی من گره خورده و من لحظه ای از یادت غافل نیستم....

من تو را و لطف و وفاداری و مردانگی ات را هرگز فراموش نخواهم کرد...

حتی روزگار نیز نخواهد توانست تو را از من بگیرد و

من به خاطر تو با روزگار هم خواهم جنگید.

می خواهم تمام کوتاهی هایم را جبران کنم و به تو قول می دهم که دیگر هرگز

قلب مهربانت را ازخود نرنجانم.

.

.

.

می خواهم فریاد بزنم.... با تمام وجودم

می خواهم فریاد بزنم و بگویم تا چه اندازه برای من عزیزی...

می خواهم فریاد بزنم و بگویم که تو را بی پایان دوست دارم.

ساحلم همسرم عشق من!

فریاد مرا هر کجای دنیا که هستی بشنو؛

که این نه تنها فریاد من بلکه فریاد قلب من است:

**دوستت دارم**

                            **دوستت دارم**

                                                            **دوستت دارم**


نوشته شده در پنج شنبه 89/4/17ساعت 8:53 صبح توسط ایمان نظرات ( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت

کد ماوس