کاش پيش من بودي
کاش دستانت در دستانم بود
و لطافت هزار ابر سپيد بهاري را
در دست داشتم
و در اوج خوش بختي پرواز مي کردم
کاش مي توانستم به چشمانت نگاه کنم
و با هر نگاه من
هزار هزار واژه ناگفته عشق را
به يک باره به سوي تو روان مي کردم
و با هر نگاه تو
شادي در چشمان من مي جوشيد
کاش مي توانستم صداي گرم تو را بشنوم
تا چون آبشاري از نغمه هاي روح انگيز
بر عمق جانم جاري گردد
و همه غم هاي فراق را بزدايد
کاش پيش من بودي
من با گرماي عشق تو زنده ام
چه زيباست
که تو تنها نياز من باشي
و چه عاشقانه است
که تو تنها آرزويم باشي
و چه رؤيايي است
اين لحظه هاي ناب عاشقي
و من همه زيبايي عاشقانه و رؤيايي را با فقط تو حس مي
کنم
و اگر غروري در من هست غرور عشق به توست