آري ، لحظه ديدار نزديك است ....
خدا کنه اين دور بودن ها زود به پايان برسه...

اين هم قطره اي از درياي وجودم براي تو عزيز دلم...
تا به حال حرفهايم را با لبهاي نگاهم بازگو مي كردم
ولي امشب مي خواهم با زبان قلم برايت سخن بگويم تا بار
ديگر ثابت كنم كه لحظه لحظه زندگي ام تو را فرياد مي زند .
امشب آمده ام با اشك هايم با تو سخن بگويم , با دانه هاي شفاف عشق كه از اعماق جانم جاري مي شوند ...
صفحات دفتر آشنايي ما هر روز با عطر جديدي از عشق ورق مي خورد و من مانده ام
كه آيا خواهم توانست بار عشق تو را به مقصد برسانم يا نه ؟
دوست دارم تو در كنار من بهترين لحظه ها را تجربه كني ,
دوست دارم تو نيز به مانند من طراوت عشق در چشمانت حلقه زند ,
دوست دارم در كنار من مملو از عشق باشي , مملو از عطر اميد
شبها كه بي حضور تو , خاطرات مشتركمان را با ديدگاني اشكبارمرور مي کنم
تصوير چشماني را مي بينم كه مهربانانه چشم به چشمانم دوخته اند
و من براي استشمام عطر تو آن را در آغوش خواهم كشيد
كاش مي شد با تو و در كنار تو عشق را در آغوش كشيد
مهربان ياور زندگي ام
در اين شب مهتابي كه مي دانم دلتنگ عطر باراني , اشكهايم را تقديم قلب درياييت مي كنم
اما نه . . . مي دانم دوست نداري اشکي از چشمانم جاري شود
پس با صدايي که از اعماق وجودم بيرون مي آيد فرياد مي زنم
از صميم قلبي كه به راهت باختم دوستت دارم...