• وبلاگ : توكـــــل بــــه خـــــدا
  • يادداشت : همسرم ساحل تو همان نيمه ي گمشده ي مني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ساحل 

    اي مهربانم

    چه زيباست به خاطر تو زيستن و براي تو ماندن و به پاي تو سوختن.
    آنروز که مهمان قلبم شدي ، خوب به ياد دارم ، روزي كه با خود گُفتم كسي را يافته ام
    كه ديگر از دست نخواهم داد. روزي كه اميد ها و آرزوهاي فراواني از خاطرم مي گذشت...
    و آنروز كه چشمانم با چشمان تو ديدار كرد ، دانستم ، دير زمانيست كه مي شناسمت...
    روزي كه تورا ديدم با خود گفتم كه يگانه ي خويش را يافتي پس ديوانه وار عاشقش باش
    ، عزيز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ... يادم هست آن هنگام
    كه عاشقت شدم باخود پيمان بستم كه ديگر در نگاه هيچ كسي كه تمناي مهر و توجه دارد ،
    نگاهي نكنم ، پيمان بستم كه تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زيبا و سيماي دلرُباي تو كنم
    تا فردا روزي پشيمان نباشم ... پشيمان نباشم كه چرا آنگونه كه لايقش بودي دوستت نداشتم ،
    پشيمان نباشم كه چرا عشقم را ابراز نكردم ، عمل نكردم به آنچه مي گويم تا اثباتي باشد بر حرفهاي عاشقانه ام ...
    واينك نيز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم و پيماني دوباره مي بندم كه خورشيد نگاهم بر هيچ افق ديگري
    جز وجود تو طلوع نكند و بر هيچ كس جز تونتابد ... عشقم را در سينه پنهان و قلبم را از هركس مخفي خواهم كرد
    تا دور از چشمانت كسي آندو را از من نگيرد . و اينك بر بُلنداي قله ي عشق و صداقت نام تورا فرياد مي كنم ،
    اميدوارانه نامت را مي خوانم و اميدوارم كه مرور زمان ذره اي از عشقت در من نكاهد و گذر ثانيه ها ،
    افزاينده ي مهر و محبتم به تو باشد . مي خواستم زيباترين كلام را به ياري بگيرم ،
    تا صميمانه ترين عشق ها را تقديمت كنم ، ذهنم ياري نكرد . پنداشتم كه ساده نوشتن چون ساده زيستن زيباست ،
    پس ساده و بي تكلف مي گويم : دوستت دارم...

    + ساحل 
    آري ، لحظه ديدار نزديك است ....

    خدا کنه اين دور بودن ها زود به پايان برسه...

    اين هم قطره اي از درياي وجودم براي تو عزيز دلم...

    تا به حال حرفهايم را با لبهاي نگاهم بازگو مي كردم

    ولي امشب مي خواهم با زبان قلم برايت سخن بگويم تا بار

    ديگر ثابت كنم كه لحظه لحظه زندگي ام تو را فرياد مي زند .

    امشب آمده ام با اشك هايم با تو سخن بگويم , با دانه هاي شفاف عشق كه از اعماق جانم جاري مي شوند ...
    صفحات دفتر آشنايي ما هر روز با عطر جديدي از عشق ورق مي خورد و من مانده ام

    كه آيا خواهم توانست بار عشق تو را به مقصد برسانم يا نه ؟

    دوست دارم تو در كنار من بهترين لحظه ها را تجربه كني ,

    دوست دارم تو نيز به مانند من طراوت عشق در چشمانت حلقه زند ,

    دوست دارم در كنار من مملو از عشق باشي , مملو از عطر اميد

    شبها كه بي حضور تو , خاطرات مشتركمان را با ديدگاني اشكبارمرور مي کنم

    تصوير چشماني را مي بينم كه مهربانانه چشم به چشمانم دوخته اند

    و من براي استشمام عطر تو آن را در آغوش خواهم كشيد

    كاش مي شد با تو و در كنار تو عشق را در آغوش كشيد

    مهربان ياور زندگي ام

    در اين شب مهتابي كه مي دانم دلتنگ عطر باراني , اشكهايم را تقديم قلب درياييت مي كنم

    اما نه . . . مي دانم دوست نداري اشکي از چشمانم جاري شود

    پس با صدايي که از اعماق وجودم بيرون مي آيد فرياد مي زنم

    از صميم قلبي كه به راهت باختم دوستت دارم...